((به نام آنکه در دنیا و عالم فتاده عشق را بر پایه ی غم))
خاک میشوم و از من جز یادی از خواستن باهم بودنی نمیماند....
یادت باشد,روزی یک حرف,یک ترانه,یا یک نگاه مرا در ذهنت تداعی خواهد کرد.....
دستهایم برای تو شعر مینویسند,اما تو هرگز نخواهی خواند...آتش عشق در چشمانم غوطه میزند ولی تو هرگز نخواهی دید...نه!تو هرگز مرا نخواهی فهمید...و من با این همه اندوه از کنارت خواهم گذشت و باز تو درک نخواهی کرد.....
پنداشتی که عشق تو خاموش میشود؟تاریکم ولی سرد نشدم.اینگونه بی تفاوت نسیم نگاهت را از من مگذران....هنوز هم شعله میگیرم...من آتش زیر خاکسترم.....
گریه کردم که بدونی زندگی بی غم نمیشه اگه دستامو بگیری از غرورت کم نمیشه
برای تو مینویسم.میروم و پشت خواهم کرد به تمامی تپش های این دقایق.دل خواهم کند.بی تو خواهم زیست.گوش خواهم سپرد.فریاد خواهم شد.مهربان نخواهم بود,دل نخواهم سپرد,آرامتر که شدم,بی تو خواهم مرد.....
نظرات شما عزیزان: